من سرم توی کار خودم بود ....
بعد یه روز یه نفر رو دیدم ...
اون این شکلی بود...
من یه کادو مث این بهش دادم...
وقتی اون کادومو قبول کرد من اینجوری شدم...
ما تقریبا همه شبا با هم گفتگو میکردیم...
وقتی همکارام منو اونو تو اداره دیدن اینجوری نگاه میکردن...
و منم اینجوری بهشون جواب میدادم...
اما روز ولنتاین اون یه گل رز مثل این داد به یه نفر دیگه...
و من اینجوری بودم ...
بعدش اینجوری شدم ...
احساس من اینجوری بود....
بله....آخرش به این حال و روز افتادم.....
پدر عاشقی بسوزه.....