بسلامتی پدر و مادرامون که از بچه شانس نیاوردن
:)
:)
یواش یواش داریم از شرایط بخور و نمیر به شرایط نخور و بمیر تغییر وضعیت میدیم!...
باشد که رستگار شویم
تا حالا شده موهاتو با هزار بدبختی درست کنی، بعد ببینی یادت رفته تیشرتت رو عوض کنی؟
یعنی اون لحظه آدم دوست داره بمیره
شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما..شما.. شما..شما...شما.
شما..شما...شما ..شما..شما..شما ..شما..شما..شما ..شما..شما..شما
.شما..شما..شما ..شما...شما..شم ا..شما..شما..شم ا..شما..شما..شم
شما...شما..ش ما..شما..شما..ش ما..شما..شما..ش ما..شما..شما..ش ما...
شما خیلی تنبل هستین چون همه ی "شما"های بالا رو نخوندین و حتی متوجه
نشدین که یکی از اونا"سما" هست !...
.
.
الان دارین سعی می کنین که"سما" رو پیدا کنین ...!!
و از اینکه اونو پیدا نکردین نا امید شدین :)))
من : مامان شام چی داریم گشنمه!
مامانم خطاب به بابام : شما شام میخوری ؟
بابام : نه!
مامانم خطاب به من : من که شام نمیخورم بابات هم نمیخوره ، خودت پاشو یه چیزی بخور!
من :|
سه تا تخم مرغ نیمرو میکنم ، میام میشینم پای سفره شروع میکنم به خوردن!
بابام : نمیدونم چرا گشنه ام شد ، من فقط یکی دو لقمه میخورم
خانم شما نمیخوری ؟
مامانم : من ؟ نمیدونم ... حالا یکم میخورم دیگه !!
تابستون امسال تا میتونین خربزه و هندونه و … بخورین ، تخمه هاشو نگه دارین واسه آجیل سال بعد !! والاااااااا نخند! جدی میگم
سه بار سریع و پشت سر هم بگو:
یک :ســه شــیـشــه شــیـر ، سـه کـیسـه سـیر
دو : چیـــــپس ، چســــب ، ســـــس
تــــذکر : فقط جلو خانواده نگیدااا
گفتگوی کاملاً جدی بین دو دخدر در تاکسی:
اولی: مربی تئاترمون قبلاً دستش تومور داشته
دومی: تومور مغزی؟!
اولی: نمی دونم… اونشو نگفت!